علی(ع) الگوی خصایل والای انسانی
اگر همان قدرى که مردم دنیا به عدالت و به انصاف و به شجاعت امیرالمؤمنین، به طرفدارى از مظلوم که در او بود، به طرفدارى از حقیقت که در او بود، به ظلم ستیزى که در او بود، علاقه و محبّت دارند، چنان چه در مقام عمل، خود را به این خصوصیّات نزدیک مىکردند – ولو یک قدم – دنیا گلستان مىشد .
امروز بشریت به همین خصلت هایى که امیرالمؤمنین (ع) پرچمدارش بود، احتیاج دارد . این خصلت ها، با پیشرفت علم، با پیشرفت فناورى، با پدید آمدن روش جدید زندگى در دنیا کهنه نمىشود. عدالت کهنه نمىشود؛ انصاف و حقطلبى کهنه نمىشود؛ دشمنى با زورگو کهنه نمىشود؛ پیوند دل با خدا کهنه نمىشود. اینها رنگ ثابت وجود انسان در همه تاریخ است.امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) جزو چهرههاى جذّاب تاریخ است. انسان شاید کمتر شخصیت تاریخى را بتواند پیدا کند که به قدر امیرالمؤمنین، علىبنابىطالب (علیهالسّلام) در میان همه آحاد بشر – نه فقط ملت اسلام – دلباخته داشته باشد . چه بسیار غیر مسلمانانى که اسلام و حتّى پیامبر اسلام را قبول ندارند؛ اما به على (علیهالسّلام) عشق مىورزند؛ به او احترام مىکنند و او را ستایش مىکنند.
مسلمانان و بخصوص شیعیان هم که نسبت به آن بزرگوار، چه تکریم و تعظیمى در دل و جان و ذهن خودشان قائلند! در بین ما شیعیان و آحاد مسلمین، کسانى هستند که عامل به احکام اسلامى هم نیستند؛ اما امیرالمؤمنین را بزرگ مىشمارند. این براى چیست؟!
این به خاطر آن است که مجموعه خصوصیّات والاى انسانى در این بزرگوار ، به قدرى زیاد بوده است که هرکس که از على (علیهالسّلام) چیزى شنیده است، در مقابل این خصوصیّات خاضع است. فقط یک دسته استثناء هستند که آنها على را مىشناسند؛ اما با او دشمنند. آنها کسانى هستند که با مبانىاى که این انسان بزرگ براى آن جهاد کرده و همه عمر را صرف کرده است، بهشدّت دشمنند؛ طبعاً با سربازِ اوّلش هم دشمنند. یا در آن دورههاى اوّل، کسانى که زخم خورده از آن شمشیر بىانعطاف و آن انسان آشتىناپذیر با بدى و زشتى بودند، با او دشمن بودند، والاّ آدم هاى با انصاف و انسان هاى فطرى، همه محبّ و مشتاق این شخصیت عظیمند. البته این در صورتى است که از او چیزى شنیده باشند؛ آنهایى که نشنیدند و نمىدانند، طبعاً خارجند.
علی ، صراط مستقیم - حقیق
در اینجا یک نکته وجود دارد و آن این است که ما معمولاً وقتى شخصیتها یا خصوصیّات را به صورت جمعبندى شده از دور مىنگریم، آنها را ستایش مىکنیم؛ اما وقتى نزدیک مىشویم و پاى عمل و پاى پیروى به میان مىآید، دچار مشکل مىشویم . عیب کار آحاد بشر این است. اگر همان قدرى که مردم دنیا به عدالت و به انصاف و به شجاعت امیرالمؤمنین، به طرفدارى از مظلوم که در او بود، به طرفدارى از حقیقت که در او بود، به ظلم ستیزى که در او بود، علاقه و محبّت دارند، چنان چه در مقام عمل، خود را به این خصوصیّات نزدیک مىکردند – ولو یک قدم – دنیا گلستان مىشد؛ اما ما آدم ها – یعنى همین ما، همین امثال بنده؛ آدم هایى که اینطور از دور امیرالمؤمنین را ستایش مىکنیم – در جایى در زندگى و در قضاوت معمولى خودمان، به یکى از همین کارهایى که از امیرالمؤمنین ستایش مىکنیم؛ یا از کسى که مىخواهد راه امیرالمؤمنین را برود، برخورد کنیم، معلوم نیست که دیگر آن قدر ستایش کنیم؛ در دل برمىآشوبیم و با او به مقابله برمىخیزیم. اگر خداى نکرده شقاوت بر ما غلبه داشته باشد، به روى او شمشیر هم مىکشیم! عیب کار اینجاست.
لذا جا دارد که ما همان قدرى که از جمع بندى شده خصال امیرالمؤمنین سخن مىگوییم، از ریز خصوصیّات آن بزرگوار هم مطّلع شویم.
این امیرالمؤمنین که عادل بود، عدل او چگونه بود ؟
این عدلى که این قدر تعریف دارد، در مقام عمل چگونه بود ؟
در قدم بعد سعى کنیم که در مقام عمل، خودمان را به او نزدیک کنیم. این درست است؛ این مایه تکامل است.
علىاى که من و شما عاشق او هستیم، دنیا عاشق اوست، مسیحى عاشقانه برایش کتاب مىنویسد، آدمى که به مبانى دینى هم عملاً خیلى پایبند نیست، درباره او زبان به ستایش باز مىکند، این على را شما چرا از دور نگاه مىکنید؛ نزدیک بروید .
هرکس این قلّه دماوند را از دور نگاه کند، مىگوید : به به، عجب چیزى است! قدرى از این پیچوخمها بالا برو، ببینم چه کارهاى! باید نزدیک شد؛ باید راه افتاد؛ باید حرکت کرد. امروز بشریت به همین خصلت هایى که امیرالمؤمنین پرچمدارش بود، احتیاج دارد. این خصلتها، با پیشرفت علم، با پیشرفت فناورى، با پدید آمدن روش جدید زندگى در دنیا کهنه نمىشود. عدالت کهنه نمىشود؛ انصاف و حقطلبى کهنه نمىشود؛ دشمنى با زورگو کهنه نمىشود؛ پیوند دل با خدا کهنه نمىشود. اینها رنگ ثابت وجود انسان در همه تاریخ است. امیرالمؤمنین این پرچمها را در دست داشت. امروز بشر تشنه این حرفها و تشنه این حقایق است. راه چیست ؟! راه، نزدیک شدن است. مبادا اگر من و شما در جایى حرفى براى حق زدیم، این به نظرمان زیاد و بزرگ بیاید؛ نه. على این است .
مبادا اگر ساعتى از شبى، روزى، نیمهشبى، توانستیم عبادتى کنیم، به چشممان بزرگ بیاید و ما را عُجب بگیرد؛ نه. على این است .
مبادا اگر در صحنه خطرى وارد شدیم، خودمان را خیلى بزرگ ببینیم؛ نه. على این است. هرچه مىتوانید، نزدیک شوید. اى روزهداران، اى نمازگزاران، اى نافلهگزاران، اى مجاهدان فى سبیلاللَّه، اى حاضر شوندگان در میدان هاى خطر، اى زاهدان در دنیا، اى شیران روز، اى عبادت کنندگان شب! خوشا بهحالتان؛ شما به على نزدیکترید؛ اما شما هم مىتوانید باز نزدیکتر شوید .
دنیاى اسلام، بلکه دنیاى بشریت سالم، در مقابل او خاضع است. اینهاست که در تاریخ اثرش مىماند. آن زهدش بود؛ آن عبادتش بود؛ آن شجاعتش بود؛ آن قاطعیتش در راه خدا بود. آنجایى که لازم بود، با شمشیر به جان دشمنان حقیقت و دشمنان دین و دشمنان خدا مىافتاد و از هیچ چیز باک نداشت: «لا تأخذه فى اللَّه لومة لائم ». آنجایى که آدمِ منحرفِ مضرِّ مخلّى بر سر راه حرکت بهسوى خدا وجود داشت، شمشیر او فیصله دهنده بود. آنجایى که مظلومى بود، آنجایى که مصلوبالحقّى بود، امیرالمؤمنین به رقیق ترین انسان ها تبدیل مىشد .
در روایتى هست که آن قدر امیرالمؤمنین با دست خودش به دهان یتیمان غذا گذاشت که یک نفر – لابد مثلاً جوانکى بوده – گفت آرزو کردیم کاش ما هم یتیم مىشدیم تا امیرالمؤمنین این طور به ما لطف مىکرد! آنقدر ناشناس به خانه فقرا و مساکین و گرفتارها و از راهماندهها سر زد که معروف است بعد از ضربت خوردن آن حضرت، فهمیدند آن انسانِ رحیم چه کسى بوده که مىآمده است و او را نمىشناختهاند !
« گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری در خطبههاى نمازجمعه ۱۳۷۸/۱۰/۱۰ »
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0